کد مطلب:225104 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:222

شرح حال والده ماجده حضرت امام رضا
محمد بن یعقوب كلینی علیه الرحمه در كافی و مجلسی اعلی الله مقامه در بحار و اغلب نویسندگان شیعی و سنی در كتب خود یاد كرده اند كه هشام بن احمد گفت حضرت ابی الحسن اول موسی بن جعفر سلام الله علیهما با من فرمود «هل علمت احدا من اهل المغرب قدم» هیچ خبر داری كسی از برده فروشان مغرب زمین آمده است عرض كردم ندانم فرمود «بلی قد قدم رجل فانطلق بنافر كب و ركبت» بلكه آمده است بیا تا بدو شویم پس آن حضرت بر نشست من نیز در ركاب همایونی سوار شدم



[ صفحه 10]



و راه بسپردیم تا بمحل موعود رسیدیم، دیدیم مردی از سوداگران مغرب آمده است و غلامان و كنیزان بسیار آورده است.

حضرت كاظم علیه السلام فرمود كنیزان خود را بر ما عرض كن آن مرد نه تن كنیز از سان ما بگذرانید و حضرت ابی الحسن سلام الله علیه هر یك از او می آورد می فرمود مرا حاجتی در آن نیست و همچنان فرمود كنیزی بیاور عرض كرد سوگند با خدای دیگر چیزی نزد من نیست فرمود بلی اعرض علینا بلكه هست بر ما عرضه ده عرض كرد سوگند با خدای جز كنیزی بیمار ندارم فرمود از چه او را نمی آوری آن مرد پذیرفتار نشد، و آن حضرت بازگشت و روز دیگر مرا بدو فرستاد و فرمود بدو گوی «كم عنایتك فیها فاذا قال كذا و كذا فقل قد اخذتها» منتهی درجه مقصود تو در بهای آن كنیزك چیست و چون گفت به فلان قیمت بگو به این قیمت خریدم.

پس نزد آن برده فروش رفتم گفت از فلان قیمت هیچ كم نمی كنم گفتم منهم خریدم گفت این كنیز از آن تو شد لكن با من بگوی آن مردی كه دیروز با تو بود كیست؟ گفتم مردی است از بنی هاشم گفت: از كدام سلسله بنی هاشم گفتم بیش از این نمی دانم و به قولی گفتم وی از نقبای بنی هاشم است گفت بر آنچه گفتی بر افزای گفتم بیش از این علم ندارم.

گفت هم اكنون ترا از حال این وصیفه خبر می دهم من كنیز را از اقصی بلاد مغرب خریدم پس زنی از اهل كتاب او را با من بدید و گفت این خدمتكار كه با تو است كیست گفتم او را برای خویشتن خریدم گفت شایسته نیست كه این كنیزك نزد مانند تو كسی باشد همانا سزاوار این است كه این جاریه نزد بهترین مردم اهل زمین باشد و چون بتصرف درآید قلیل مدتی بر نیاید كه پسری از وی پدید آید كه شرق و غرب عالم را مزین فرماید و مردم اهل زمین او را اطاعت كنند می گوید آن جاریه را به خدمت بیاوردم و مدتی بسیار برنیامد كه علی رضا علیه السلام از وی متولد شد.



[ صفحه 11]



در مدینة المعاجز به این خبر اشارت شده و نیز می گوید ابوجعفر محمد بن جریر طبری سند بهشام بن احمد رسانیده و خبر مذكور را به اندك تفاوتی یاد كرده و در پایان آن می گوید چندی بر نیامد تا آن جاریه بحضرت ابی الحسن علیه السلام حامل شد و او را اقلیم می گفتند و حضرت ابی الحسن موسی علیه السلام می فرمود این جاریه را جز به امر و وحی خدای نخریدم.

از سبب آن سئوال كرد، فرمود در آن حال كه به خواب اندر بودم ناگاه جدم و مادرم بیامدند و شقه از حریر با ایشان بود پس آن را برگشودند قمیصی نمودار شد و صورت این جاریه در آن بود آنگاه فرمود ای موسی هر آینه از این جاریه برای تو بهترین مردم اهل زمین پدیدار آید پس مرا امر كرد كه هر وقت وی متولد شد نامش را علی بگذارم و فرمود بدرستیكه خداوند عزوجل زود باشد كه به سبب وجود او عدل و رأفت و رحمت را ظاهر فرماید خوشا به حال كسیكه او را تصدیق نماید و بدا بر روزگار آن كس كه با وی عداوت نماید و او را تكذیب نماید و با او به معاندت پردازد.

ابن بابویه در عوین می گوید حاكم ابوعلی حسین بن احمد بیهقی در سرای خودش در نیشابور در سال سیصد و پنجاه و دوم با ما حدیث كرد گفت محمد بن صولی ما را خبر داد كه مادر ابوالحسن رضا علیه السلام ام ولدی بود كه او را تكتم می نامیدند و گاهی كه حضرت ابوالحسن موسی علیه السلام مالك او شد این نام بر وی استقرار گرفت.

و نیز به این سند از عون بن محمد كندی مروی است كه گفت از ابوالحسن علی بن میثم كه هیچ كس را از وی به امور ائمه علیهم السلام و اخبار و مناكح ایشان عارف تر ندیده ام شنیدم گفت حمیده مصفاة والده حضرت ابی الحسن موسی علیه السلام كه از اشراف عجم بود جاریه مولده را كه تكتم نام داشت و از حیثیت عقل و دین و تعظیم به خاتونش حمیده مصفاة از تمامت زن های عالم فزون تر بود بخرید و این تكتم چندانش ادب بود كه از آن هنگام كه آن خاتون روزگار او را بخرید برای اجلال حمیده خاتون هرگز در حضورش نمی نشست.



[ صفحه 12]



یك روز حمیده خاتون با فرزند جلیل خود موسی سلام الله علیه گفت ای پسرك من تكتم جاریه ایست كه هرگز افضل از وی ندیده ام و هیچ شك ندارم كه خداوند تعالی زود باشد كه نسلش را ظاهر [1] سازد اگر از وی نسلی شد و من او را بتو بخشیدم و تو در حق او سفارش نیكو فرمای، چون حضرت امام رضا علیه السلام متولد شد، حمیده خاتون تكتم را طاهره نام كرد صولی می گوید دلیل بر اینكه اسمش تكتم بوده است این شعر شاعر است كه در مدح حضرت رضا علیه السلام می گوید:



الا ان خیر الناس نفسا و والدا

و رهطا و اجدادا علی المعظم



اتتنا به للعلم و الحلم ثامنا

اماما یودی حجةالله تكتم



می گوید پاره كسان این شهر رابعم ابی [2] ابراهیم بن عباس منسوب می دارند و من از وی روایت ندارم و برای من روایتی و سماعی وقوع نیافته است و من نه محقق و نه باطل می دانم بلكه آنچه در آن شك ندارم این است كه این شعر از عم ابی ابراهیم بن عباس می باشد.



كفی بفعال امری ء عالم

علی اهله عادلا شاهدا



اری لهم طارفا مونقا

و لا یشبه الطارف التالدا



یمن علیكم باموالكم

و تعطون من مائه واحدا



فلا یحمدالله مستبصرا

یكون لأعدائكم حامدا



فضلت قسیمك فی قعدد

كما فضل الوالد الوالدا [3] .



[ صفحه 13]



صولی می گوید این ابیات را به خط پدرم بر پشت دفتری كه داشت یافتم و در آنجا می نویسد كه این شعر را برادرم از عمش روایت كرد كه در حق علی یعنی امام رضا علیه السلام گفته است تعلیق منوق پس نظر كردم دیدم تقسمه ایست در قعدد مأمون چه عبدالمطلب پدر هشتمین ایشان است [4] جمیعا و تكتم از اسامی زنهای عرب است و در اشعار بسیار آمده است ازین جمله در این قول ایشان است:



طاف الخیالان فهاجا سقما

خیال تكنی و خیال تكتم



صولی می گوید از ابراهیم بن عباس صولی عم پدرم در حق حضرت رضا علیه السلام مدایح كثیره است كه ظاهر كرده بود بعد از آن ناچار بكتمان و استتار آن شد لاجرم از هر جا كه بود بدست آورد و جماعتی گفته اند والده امام رضا علیه السلام سكن النوبیة نام داشت و بعضی أروی و نجمه و سمانه گفته اند و ام البنین كنیت او بود.

از علی بن میثم از پدرش مروی است كه گفت چون حمیده خاتون مادر امام موسی كاظم علیه السلام مادر امام رضا علیه السلام نجمه را بخرید خودش روایت كند كه رسول خدا صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم فرمود ای نجمه «هبی نجمة لابنك موسی فانه سیولد له منها خیر اهل الارض» نجمه را به فرزندت موسی به بخش چه زود باشد كه برای موسی بهترین مردم اهل زمین متولد شد پس نجمه را به او بخشیدم



[ صفحه 14]



و چون امام رضا سلام الله علیه از وی متولد شد حمیده خاتون او را طاهره نام كرد و او را اسمها بود از جمله نجمه واروی و سكن و سكنی و سمان و تكتم كه آخر اسامی او بود علی بن میثم می گوید از پدرم شنیدم كه می گفت از مادرم شنیدم گفت چون حمیده خاتون نجمه را بخرید نجمه باكره بود و در جلاء العیون به علاوه این اسامی مذكوره می فرماید بعضی او را خیزران و صفرا و شقرا نیز گفته اند.

و در جنات الخلود مسطور است كه مادر آن حضرت كنیزكی بود مسماة به نجمه و به قولی نامش ام البنین و به روایتی نام اواروی و لقبش شقراء و به قولی نامش كلیمه بود، به هر تقدیر از مردم نوبه و زنگبار و با ملاحت و جمال و زهد و رعونت و به قولی نامش سكن النوبیه و به قولی خیزران المرسیه بود و بعضی گفته اند تكتم نام داشت و بعد از تولد حضرت امام رضا سلام الله علیه طاهره نام داشت.

و شیخ مفید در ارشاد می فرماید: مادر آن حضرت ام ولد بود و او را ام البنین می گفتند و در حبیب السیر سكینه نوبیه نیز مذكور است و در زبدة التصانیف نیز به همین نام اشارت شده است و سبط ابن جوزی خیزران نوشته است.

و در بحارالانوار نیز در تعداد اسامی سكینه نوبیه مسطور است و هم در بحار و بعضی كتب دیگر نامش را صقر نوشته اند و این جمله اسامی كه در كتب مختلفه به نظر می آید بدین صورت است نجمه - اروی - سكن النوبیه - سكینه نوبیه - سكنی سمان - تكتم - خیزران - صفرا - شقرا - صقر - طاهره و معلوم است پاره این اسامی در بلاد نوبیه و زنگبار متداول است و بعضی را در عرب گذاشته اند و بعضی از روی سهو و غلط كتاب است و بعضی را برحسب معمول كه چون جاریه را كسی خریداری كند نامش را می گرداند گردانیده اند لذا، پس تواند بود كه بعد از آنكه به خدمت حمیده خاتون رسیده است نامش را تكتم نهاده اند و از آن پس كه دارای چنان مولود مسعود شد طاهره نامیده شده.

و در تذكرة الائمه گوید اروی تفسیر شقرا می باشد و محمد بن طلحه شافعی می نویسد اسمش اروی و لقبش شقرا است و در بهجة المباهج فاضل سبزواری می گوید علی



[ صفحه 15]



بن میثم از پدرش روایت كرد كه از مادرم شنیدم كه گفت از نجمه مادر رضا علیه السلام شنیدم فرمود چون به پسرم علی حامله شدم ثقل حمل را نیافتم و در خواب از شكم خود آواز تهلیل و تحمید و تقدیس می شنیدم و مرا از آن ترسی و هولی بدل می رسید و چون بیدار می شدم هیچ نمی شنیدم و چون در وضع حمل به زمین رسید دست بر زمین آورد و سر به آسمان برداشت و لبها می جنبانید چنانكه گوئی در گفت و گوئی بود پدرش موسی بن جعفر علیهماالسلام به من آمد و فرمود گوارنده باد ترا ای نجمه كرامت پروردگار تو پس پسر را بدو دادم در خرقه سفیدی پیچیده بانگ نماز در گوش راستش و اقامت در گوش چپش بفرمود و از آب فرات بخواست و به كامش باز آورد و آنگاه او را به من بداد و فرمود بگیر وی را بدرستیكه اوست بقیه خدای در زمینش. و الله اعلم.


[1] در بحارالانوار ج 49 ص 5 «سيطهر نسلها» نقل شده يعني خداوند نسل او را پاك و مطهر خواهد فرمود.

[2] يعني عموي پدرم ابراهيم بن عباس.

[3] كردار هر مرد دانشمند بر بزرگي خاندان او گواه عادلي است، براي آنها - بني عباس - شكوهي مي بينم كه تازه پديد شده (در اثر خلافت) ولي هيچگاه با شكوه پايدار و قديمي (رسول خدا ص) برابر نخواهد شد، او باموال خود شما بر شما منت مي گذارد و تازه از صديك به شما عطا مي شود، پس خداوند آن مرد بينا را كه ستايشگر دشمنان شما است محمود و پسنديده نشمارد. تو اي علي بر همطراز خود در شرافت خانوادگي برتري داري چنانكه پدر تو بر پدر او شرافت دارد.

[4] وجدت هذه الابيات به خط أبي علي ظهر دفتر له يقول فيه: أنشدني أخي لعمه في علي يعني الرضا عليه السلام، تعليق منوق، فنظرت فاذا هو بقسيمه في القعدد المأمون، يعني اين اشعار را تحت عنوان «تعليق منوق» پشت دفتر به خط پدرم يافتم، پس دقت كردم متوجه شدم كه منظور از همطراز آن حضرت در قعدد بودن، همانا مأمون است زيرا كه حضرت رضا و مأمون در جد هشتم خود عبدالمطلب با هم پيوسته مي شوند، قعدد يعني شريف خانواده كه نسبش به جد اكبر نزديكتر باشد و به عبارت ديگر قعدد يعني بازمانده ي اشراف و اجداد، و تعليق يعني بيان مطلبي را بر مطلب ديگر معلق كردن و منوق يعني بطرز زيبا و شكوهمند.